سلام....بالاخره ارشام گل پسر ما هم کلاس اولی شد...
الهی فدات بشم مامانی..انگار همین دیروز بود که صدای گریش اومدو چشماشو به دنیا باز کرد..چقدر عمر زود میگذره...
دیروز عصر بابا ارش بردش ارایشگاه و موهاشو با شماره بیست زدن.....منم توی خونه منتظر ارشامی بودم کلی استرس داشتم ببینم چه شکلی شده..وقتی در زد بدو رفتم دم در دیدم ارشام چنان گریه ای میکنه که نگو...الهی جیگرش برم خیلی تغییر کرده بود...گریه میکرد میگفت بابا کچلم کرد...منو برد کچل خونه.....الهی بمیرم خلاصه کلی باهاش حرف زدیم تا اروم شد..میگفت دیگه منو کسی نمیشناسه.روم نمیشه برم بیرون..موهاشو هم نگه داشتم...اینم عکسش توی ارایشگاه:
بعدشم با بابایی بردیمش بیرون ..براش چند تا سی دی بازیو کارتون و فیلمهای هری پاترو خریدیم..بابا ارش گفت هرچی دوست داری برات میخرم...ارشامم کورن فلکس نسکوئیت برداشت..جیگرش برم من مدام قربون صدقش میرفتم.....
مامانمو خاله جونهای ارشامم که از مشهد براش کادو فرستاده بودن..
خاله نسرین جونش:
خاله پروین:
مامان بزرگش:
امروز صبح هم ساعت ۸ قرار بود مدرسه باشیم...یادم رفته بود ساعتارو تغییر دادن یک ساعت زودتر پاشدیم..ولی خوب به موقع فهمیدم و سر وقت رفتیم مدرسه...اینجا ارشام تازه پاشده داره هری پاتر نگاه میکنه و میخواد صبحونه بخوره..لباساشو کردم تنش کلی عطر هم زد..مثل ماه شده بود...توی لباس مدرسه و با اون موهاش حسابی مردی شده بود واسه خودش.....
اول رفتم گل فروشی براش گل خریدم..رفتم مدرسه دیدم ای داد بیداد دوربینو خونه جا گذاشتم..نزدیک بود گریم بگیره..بابایی گفت الان میرم میارم دوربینو..طفلکی بدو رفت برام دوربینو اورد ولی خوب خیلی حیف شد از توی صف نتونستم ازش فیلم بگیرم..با موبایل ازش عکس گرفتم...
بعد هم کلاس بندی کردن و با خانم انصاری شد کلاس ارشام.بچه هارو بردن سر کلاس..خدارو شکر یکی از دوستای مهدکودکیشم توی کلاسشه..خیلی خوب شد.اسمشم فرزانه.
بعد منم فوضول رفتم کلاسشو از توی حیاط پیدا کردم ازش توی کلاس فیلم..دوربین مخفی گرفتم..خانم معلم جایزه هاشونو داد و براشون راجب کلاس توضیح میداد...سر کلاس شروع کرد بازی کردن..خانم معلمم گفت اسمت چیه گفت ارشام..خانم معلم گفت من که توی کلاسم ارشام ندارم..لیستو خوند ارشامم گفت من علی مسیح پورم..خلاصه همون اول کاری خانم معلمش شناختش..یکم به نظرم معلم سختگیری اومد..خداکنه خوب باشه.خیلی دلهره دارم..بهشون یه دفتر مشق و کیک دادن.
اینجا توی لباس فرم گرمش شد دراوردش..به این مدل لباس عادت نداره.کلی قر زد
بعدهم که رفتیم از خانم معلمش تشکر کردیم و من یه جورایی با التماس بهش گفتم که ارشامو سپردم بهتون....خانم معلمم ارشامو بوسید گفت معلومه خیلی شیطونه..
بعدش هم برای ارشام جایزه مدرسش رنگ انگشتی خریدم..
الانم داره رنگامیزی میکنه..البته بعد چندلحظه با انگشتاش افتاد به جونش
راستی ارشام دو هفته ای هست که توی اتاق خودش میخوابه..تنایی...ولی باید براش ۳ تا قصه رو بگم قبل از خواب...خیلی خوب شده که توی اتاق خودش میخوابه..اول برای ببعیهاش جا میندازه بعد رو تختش میخوابه..
....................................
یه تبریک ویژه به پویای گل عزیزم که دانشگاه سراسری مشهد قبول شده..پسرخاله نسرین جون ارشام...قربونش برم من خیلی زحمت کشید برای کنکور
خیلی دوستت دارم پویا جون خاله...