Quantcast
Channel: ارشام گل پسر
Viewing all 31 articles
Browse latest View live

روز اول مدرسه.....جشن شکوفه ها

0
0
این پسمل خوشملرو میشناسید؟؟!!

 

سلام....بالاخره ارشام گل پسر ما هم کلاس اولی شد...

الهی فدات بشم مامانی..انگار همین دیروز بود که صدای گریش اومدو چشماشو به دنیا باز کرد..چقدر عمر زود میگذره...

دیروز عصر بابا ارش بردش ارایشگاه و موهاشو با شماره بیست زدن.....منم توی خونه منتظر ارشامی بودم کلی استرس داشتم ببینم چه شکلی شده..وقتی در زد بدو رفتم دم در دیدم ارشام چنان گریه ای میکنه که نگو...الهی جیگرش برم خیلی تغییر کرده بود...گریه میکرد میگفت بابا کچلم کرد...منو برد کچل خونه.....الهی بمیرم خلاصه کلی باهاش حرف زدیم تا اروم شد..میگفت دیگه منو کسی نمیشناسه.روم نمیشه برم بیرون..موهاشو هم نگه داشتم...اینم عکسش توی ارایشگاه:

بعدشم با بابایی بردیمش بیرون ..براش چند تا سی دی بازیو کارتون و فیلمهای هری پاترو خریدیم..بابا ارش گفت هرچی دوست داری برات میخرم...ارشامم کورن فلکس نسکوئیت برداشت..جیگرش برم من مدام قربون صدقش میرفتم.....

مامانمو خاله جونهای ارشامم که از مشهد براش کادو فرستاده بودن..

خاله نسرین جونش:

خاله پروین:

مامان بزرگش:

امروز صبح هم ساعت ۸ قرار بود مدرسه باشیم...یادم رفته بود ساعتارو تغییر دادن یک ساعت زودتر پاشدیم..ولی خوب به موقع فهمیدم و سر وقت رفتیم مدرسه...اینجا ارشام تازه پاشده داره هری پاتر نگاه میکنه و میخواد صبحونه بخوره..لباساشو کردم تنش کلی عطر هم زد..مثل ماه شده بود...توی لباس مدرسه و با اون موهاش حسابی مردی شده بود واسه خودش.....

اول رفتم گل فروشی براش گل خریدم..رفتم مدرسه دیدم ای داد بیداد دوربینو خونه جا گذاشتم..نزدیک بود گریم بگیره..بابایی گفت الان میرم میارم دوربینو..طفلکی بدو رفت برام دوربینو اورد ولی خوب خیلی حیف شد از توی صف نتونستم ازش فیلم بگیرم..با موبایل ازش عکس گرفتم...

 

بعد هم کلاس بندی کردن و با خانم انصاری شد کلاس ارشام.بچه هارو بردن سر کلاس..خدارو شکر یکی از دوستای مهدکودکیشم توی کلاسشه..خیلی خوب شد.اسمشم فرزانه.

 

بعد منم فوضول رفتم کلاسشو از توی حیاط پیدا کردم ازش توی کلاس فیلم..دوربین مخفی گرفتم..خانم معلم جایزه هاشونو داد و براشون راجب کلاس توضیح میداد...سر کلاس شروع کرد بازی کردن..خانم معلمم گفت اسمت چیه گفت ارشام..خانم معلم گفت من که توی کلاسم ارشام ندارم..لیستو خوند ارشامم گفت من علی مسیح پورم..خلاصه همون اول کاری خانم معلمش شناختش..یکم به نظرم معلم سختگیری اومد..خداکنه خوب باشه.خیلی دلهره دارم..بهشون یه دفتر مشق و کیک دادن.

اینجا توی لباس فرم گرمش شد دراوردش..به این مدل لباس عادت نداره.کلی قر زد

بعدهم که رفتیم از خانم معلمش تشکر کردیم و من یه جورایی با التماس بهش گفتم که ارشامو سپردم بهتون....خانم معلمم ارشامو بوسید گفت معلومه خیلی شیطونه..

بعدش هم برای ارشام جایزه مدرسش رنگ انگشتی خریدم..

الانم داره رنگامیزی میکنه..البته بعد چندلحظه با انگشتاش افتاد به جونش

 راستی ارشام دو هفته ای هست که توی اتاق خودش میخوابه..تنایی...ولی باید براش ۳ تا قصه رو بگم قبل از خواب...خیلی خوب شده که توی اتاق خودش میخوابه..اول برای ببعیهاش جا میندازه بعد رو تختش میخوابه..

....................................

یه تبریک ویژه به پویای گل عزیزم که دانشگاه سراسری مشهد قبول شده..پسرخاله نسرین جون ارشام...قربونش برم من خیلی زحمت کشید برای کنکور

خیلی دوستت دارم پویا جون خاله...

 

 

 

 


دلم شکسته

0
0
دوستای نازنینم هرکس رمز میخواد بگه تا بهش بدم

امروزم وبلاگ ارشام گل پسرم  ۱ ساله شد..


.وبلاگ جونی تولدت مبارک..دل و دماغ تولد بازی ندارم وگرنه حسابی برات جشن میگرفتم..

بازی بازی

0
0
سلام دوستهای عزیزو نازنیم..... از تک تکتون بینهایت ممنونم که تنهام نذاشتینو با راهنماییهاتون بهم انرژی و روحیه دادین....خداروشکر مشکل به طور کامل حل شده...حتی روز شنبه مدریشون سر صف صداش کردو بهش خودش جایزه داد..خداروشکر میکنم...الان که ارشام خیلی اقا شده و همه ازش راضین..همون هفته اول یه جورایی به محیط مدرسه واکنش نشون داده..یک دفعه بین یک عالمه بچه بزرگتراز خودش قرار گرفته با قوانین مدرسه هم اشنایی نداشته. و خداروشکر میکنم که توی این مدرسه ثبت نامش کردم..معلمش که توی این کار خیلی تجربه داشته با روشهایی که پیش گرفت تونست مشکلو کامل حل کنه..مدیر مدرسشون هم که بینهاین فهمیده و سنجیده عمل کرد..من که خیلی راضیم..خداروشکر الان کامل خودشو با مدرسه وفق داده و از مدرسه رفتن خوشش میاد..خانم معلمشون هم خیلی از مشق های تمیزو قشنگی که مینویسه راضیه....همیشه تو هر اتفاقی که میوفته حکمتی هست..خدایا شکرت.... ممنونم پسر نازم که دل منو شاد کردی عزیزم ..عاشقتم مامانی.. پست بعدی تمام کارهایی که ارشام جیگرم تو این مدت کرده و با عکساش میذارم

این گل هم تقدیم به همه دوستهای بهتر ازجانم

 

                                        بازی مینا جونم دراوردی

 منم اومدم بازی.........

با توجه به مصوبه مجلس همسرانتان اجازه تجدید فراش دارند .اگر متوجه شوید که زبانم لال ، گلاب بروتون ، روم به دیوار این مصوبه د رخانه شما نیز اجرا شده چکار خواهید کرد؟

من که خیلی ناراحت میشم .شایدم از ناراحتی مریض بشم.ولی خوب دیگه اصلا کاری باهاش ندارم بره با همون همسر جدیدش..دیگه حتی نمیخوام یه لحظه هم ببینمش....

اگر خواهر شوهرتان  در یک میهمانی که شما آشپز ان هستید مقدار زیادی نمک داخل غذا بریزد و شما متوجه شوید چکار می کنید؟

فوری یه مرغ از فریزر در میارم  تالاپی میندازم  تو قابلمه که بپزه...بعدشم غذایی که خواهر شوهر جان خرابش کردرو میارم سر سفره به مهمونا میگم اینم دستپخت خواهر شوهرمه که امروز زحمتشو کشیده...قیافش حسابی دیدنی میشه

-     اگر در آینده دختر یا پسراتان روم به دیوار عاشق شود و بخواهد همسرش را خود انتخاب کرده و نظر شما نتواند او را منصرف کند چه می کنید؟

الهی قربونش برم...به نظرش و سلیقش احترام میذارم چون خودمونم چنین شرایطی رو پشت سر گذاشتیم..وای قربونش برم من که میخواد عاشق بشه...ولی خدابه داد دختر بیچاره برسه بعدش که مادر شوورش شدم

-       اگر ناگهان مهمانی وارد خانتان شود و شما هیچ چیز نداشتید که جلوش بیارید چه بر سرتان می آید؟

هیچوقت این اتفاق برای من نمیوفته..همیشه خرید که میریم عمده ایه..حتی اگر ۵۰ نفرم سرزده بیان همه چی دارم...توی این یه مورد معروفمChef.

-       خودتان را لو دهید و یکار غیر خدا پسندانه که دوست می دارید انجام دهید را بیان کنید.

ای خدا کدوم کارمون خداپسندانه هست که؟

وای چه حالی میده..دلم میخواد ذهن افرادو بخونم و از مسائل شخصیشون باخبر بشم..نامرئی بشم برم همه جا سرک بکشم....خیلی حال میده نه؟!..البته این که کاری نیست که بتونم انجامش بدم... پس میرم بانک میزنم..وووور

   تصور کنید مشکلی در خانواده همسرتان بوجود اماده که به تصور آنها شما می توانید انها را راهنمایی کنید ولی شما علم به حل این موضوع را ندارید چه می کنید؟

...فوری میدووم میرم از کسی که این موضوع رو میدونه اطلاعات میگیرم میام راهنماییشون میکنم..در هر حالتی کم نمیارم

مسافرت کرمان

0
0
سلام سلام.اول از همه مادر شدن سمی جونمو از صمیم قلب بهش تبریک میگم...سمی جونم ثانیه شماری میکنیم تا نینی نازت به دنیا بیاد

اینجا ارشام خوابیده با لباس خوابش که بهش میگه اسپاگتی..مثل لباس خواب کارتون اسپاگتیه..

اینم ظهر یکشنبه که داره میره مدرسه

بازم یه ماموریت کاری دیگه بابا ارش این دفعه کرمان بود...اول رفتم مدرسه ارشام با مدیرو معلمش صحبت کردم و اجازشو گرفتم..البته انگار فقط دو ساعت غائب میشد چون بلیطمون به کرمان یکشنبه شب بود و دوشنبه تا ساعت ۳ مدرسه بودن چون انجمن بود.و سه شنبه هم ورزشو هنر داشت چهارشنبه هم که عید قربان و تعطیل بود پنج نبرو هم تعطیل کردن..خلاصه برای رفت مجبور شدیم با اتوبوس بریم چون فقط سه شنبه و پنج شنبه به کرمان پرواز داره..

ساعت ۸ رفتیم ترمینال و رفتیم کرمان..توی راه ارشام راحت گرفت خوابید تا ۴ صبح که رسیدیمو اومدن دنبالمون..

صبح بابا ارش رفت دانشگاه منو ارشامم رفتیم میدان ازادی ..برای ارشام یه شلوارو زیرپوش خریدم..

ظهر هم رفتیم رستوران سیاح..غذاهاش عالی بود

عصر هم رفتیم بازار کرمان میدان ارگ...میخواستیم بریم حموم گنجعلی خان که تعطیل بود..یکم بازارو چرخ زدیم توی کرمان خیلی زود میبندن..ساعت ۷ دیگه اکثرا همه جا تعطیل بود..ظهر ها هم دوازده و نیم تعطیل میکردن...صد رحمت به شیرازیها.به قول کرمانیها کاری و که میشه پس فردا انجام بدی امروز انجام ندهتوی مغازه ها که میرفتم به زحمت ازین طرف مغازه اون طرفش میرفتن و بایه حرکت ابروی کوچولو معمولا جوابتو میدادن..

بعد از گشت زدن توی خیابونای کرمان با ماشین رفتیم مکث..پیتزاهاش خوب بودن

روز سه شنبه صبح منو ارشام رفتیم بازارگنجعلی خان ومیدان ارگ و میدان شهدا..یه پالتو و یک مانتوی شیک دیدمو خریدم.

ظهر رفتیم رستوران البرز..من خیلی خوشم اومد..اگه گذرتون به کرمان افتاد یه بار برید..زبان و ماهیچش عالی بود.

ساعت ۶ عصر دوباره رفتیم که بریم حموم گنجعلی به قول ارشام جنگلی..که بازم تعطیل بود...رفتیم چای خونه سنتیش بستنی فالوده خوردیم..فالوده های کرمان جالبن..دونه دونه هستن..موسیقی سنتیشم خیلی باحال بود..ارشام رفته بود پیششون نشسته بود کلی حال کرد..

روزی یک صفحه مشق به ارشام داده بودن..پدر منو بابایی و درمیاورد تا این یه صفحرو بنویسه.

چهارشنبه صبح رفتیم ماهان....

اول رفتیم استانه شاه نعمت اله ولی که جای قشنگی هم بود..

ارشام گفت بیا نماز بخونیم..بعدم به من گفت برای پدرت دعا کن

بعدش رفتیم باغ شازده..خیلی خیلی جای باصفا و قشنگی بود..ولی یخ کردیم خیلی سرد بود..

ارشام کلی کاجای کوچولو جمع کرده بود داشت باهاشون بازی میکرد

رفتیم بالاش و چای خوردیم که خیلی چسبید...توی افتاب نشستیم که یکمی گرممون بشه..من و بابایی داشتیم یخ میزدیم ارشام پلیورشو دراورده بود راحت نشسته بود

ظهر هم دوباره رفتیم البرز..

عصری با بابایی رفتیم که حموم گنجعلی رو بینیم..ساعت پنج و نیم بود ولی بازم تعطیل بود

شبش رفتیم  فست فود سوپر استار..عینا مثل مک دونالد و اس اف سی دوبی درستش کرده بودن برام جالب بود چون تو هیچ شهر دیگه ایران نیست..ساندویج هاش هم دقیقا مثل مک دونالد بودن و فوق العاده خوشمزه..

همون شب هم برنامه قرعه کشی سالانشون بود..که چند نفر دوچرخه بردن و یه دختری هم ۲۰۶ برنده شد.رنامشون خیلی شاد بود..جالب بود که این برنامه سالی یه باره و همون شب هم ما اونجا بودیم..ولی برنده نشدیم..

پنج شنبه صبح هم بابایی رفت دانشگاه..منم تاکسی تلفنی گرفتم و چند جای دیدنی کرمانو رفتیم..

اینجا کنبد جبلیه هست که بجای اب با شیر شتر درستش کردن...توی مصالحش شیر شتر ریختن جای اب..

مثل قبرستان بود و توش تمام سنگ قبرای قدیمی بود..

بعدش رفتیم بوستان که یه ابشار خوشگل داشت..یه نیم ساعتی اونجا بودیم

از کنار کوه صاحب الزمان هم رد شدیم که خیلی قشنگ بود..تخت دریا قلی بیگ هم توی دل همان کوه بود که دیگه پیاده نشدم ببینمش..اگر گذرتون به کرمان افتاد حتما برید ببینیدش..یه جایی توی این کوه هست که بهش میگن اخر دنیا..متاسفانه نتونستم برم ببینمش..

 

آخر دنیا-End of World 

اینم یخدان موبدی که از کنارش رد شدیم..

یخدان مویدی کرمان Ancient MOAYEDI  ICE ROOM, KERMAN

بعدشم رفتیم حموم گنجعلی خان..بالاخره بعد از ۳ بار رفتن موفق شدم ببینمش.

بعد رفتیم موزه سکه..برای من خیلی جالب بود ولی ارشام هی غر میزد..از موزه اصلا خوشش نمیاد.

اومدیم توی چمنهای وسط بازار نشستیمو ارشام بازی کرد

ظهر هم دوباره رستوران البرز..

عصری با ارشام شرط کردم اگر مشقاشو تموم کنه میبرمش سرزمین رویایی..با هزار بدبختی مجبورش کردم مشقاشو نوشت وبعدشم بردمش سرزمین رویایی...

 

یه ۱۵ تایی بازی سوار شد و حسابی کیف کرد...

منم توی اون شلوغی کیف پولمو گم کردم..حسابی هنگ کردم..جهنم پول و عکس توش فلشم توش بود که همه زارو زندگیم توش بود..رفتم به یه خانمی که مسئول بازیها بود گفتم کیفم گم شده اونم گفت قهوه ای بوده؟!گفتم اره..گفت من پیداش کردم ..منم ذوق کردم و کلی دعاش کردم..خلاصه کیفم پیداشد..خیلی برام جالب بود..

شب هم اومدیم خونه..ارش هم با رئیس دانشگاه قرار شام داشتن..ماهم شام اومدیم خونه طبق معمول پیتزا گرفتیم..

شبش یک بلایی به سرم اومد ....ساعت حدود ۱۲ یه چیزی رفت توی چشمام داشتم کور میشدم..یه مژه کوچولو رفته بود زیر پلک بالاییم پدرمو دراورد..خلاصه نصف شبی کارمو کشوند به اورژانس چشم..رفتیم اورژانس برام درش اوردن...خدایا سلامتی خیلی خوبه...یه مژه کوچیک میتونه کاری به سر ادم بیاره که نگو...

جمعه صبح هم با یه چشم پف کرده دیگه موندم خونه..ارش رفت دانشگاه.ظهرش ناهار رفتیم بازم البرز..ماهی کبابش خیلی عالی بود..

عصر هم رفتیم قنادی رضا یک عالمه کلمپه و قطاب و شیرینیهای خوشگل سوغات کرمان خریدیم..شام هم دوباره رفتیم مکث..

ساعت ۷ صبح شنبه پروازمون به شیراز بود...ساعت شش و ربع رسیدیم فرودگاه دیدیم وای کارت پرواز بهمون نمیدن..میگفتن دیر اومدین.به هر بدبختی بود گرفتیم و سوار شدیم ..ساعت هفت ربع کم هواپیما پرید..یعنی ربع ساعت زودتر..نمیدونم چرا انقده هول بودن..

ساعت ۹ رسیدیم شیراز..بدوبدو لباس فرم ارشامو کردم تنش و بردمش مدرسه..برای مدیرو معلمش هم کلمپه و قطاب بردم...

 

 

مسافرت مشهد..

0
0
سلام سلام...خیلی خیلی دلم براتون تنگ شده بود..این ماه خیلی سرم شولوغ بود..حتی وقت سرخاروندنم نداشتم...به بزرگواری خودتون ببخشیدیک هفته ای که مشهد بودیم خیلی خوش گذشت..اینقدر زود گذشت که اصلا نفهمیدم..مامانم از مکه برگشته بودن و حسابی سرمون شولوغ بود...اونقدر که من حتی یادم میرفت عکس بگیرم...مامانم هم کلی سوغاتی برامون اورده بودن ..

ارشامم با کوروش و کتی حسابی مشغول بودن..روزی که ولیمه داشتیم ارشامو کتی و کوروش یه لحظه ننشستن..یه ابنما اونجا بود که توش ماهی بود..با نی بیچاره ماهیارو ازار میدادن...جو خیلی سنگین بود من اصلا نتونستم عکس بگیرم..اتفاقا همون جایی هم بود که مراسم نامزدیمونو داشتیم...خیلی تجدید خاطره شد برام...

نینیه دوست مامانمو بقل کرده

اینجا سوغاتیهای مامانم تنشونه..کوروش و کتی و ارشام:

 

خونه خاله مژگان که رفتیم همون روز جلسه انجمن مدرسه کوروش بود مژگان یه ساعتی رفت مدرسه کوروش..کوروش هم مثل ارشام کلاس اولیه..منم نشوندمشون  با هم مشقاشونو بنویسن..

گل پسرم توی مشهد خیلی پسر خوبی بود...خونه خاله نسرینش هم که حسابی با پویاو سینا مشغول بود..

خونه خاله پروین جونشم که تمام عروسکاشو میشوندو بهشون غذا میداد...

اینجا هم رفته بودیم فروشگاه..ارشام هم اسباب بازی خرید

.بعدشم بردیمش پارک سرکوچه

....

از مشهد که اومدیم رفتم مدرسه ارشام برای معلمشون مامانم پارچه چادری گذاشته بود با سوغات مشهد براش بردم...

گل پسری داره میره مدرسه..ورزش داشتن...

 

ارشام به درس خیلی علاقه نشون میده مدام مشغول بخش کردن کلماتو صدا کشی هست..تمام تابلو هارو سعی میکنه بخونه....هرشب به خودشو بابا ارش املا میگم..ارشام خیلی دوست داره..بعدش میره املای باباشو تصحیح میکنه..یک عالمه هم غلط میگیره..اینجا داره به بابایی درس میده

این عکسو دلم نیومد نذارم...رفته بود حموم تا از حموم اومد خوابش برد

 .......راستی الان دوتا سریال رم و فلش فورواردو داریم نگاه میکنیم...بی نهایت قشنگن...حتما بخرید و ببینید.من که عاشقشون شدم.

مشکلی که توی دو پست قبلی داشتمو یادتونه...در ادامه مطلب راجبش توضیح دادم..رمزم همون قبلیه

سال نو مبارک

0
0
سلام دوستهای بهتر ازجانم...سال نو مبارکانشاله که سال پرخیروبرکتی باشه برای همه

اینم تقویم سال ۹۰ ارشام گل پسری

سه تا چاپ کردم برای مامان خودمو مادر شوهرم..

و اینم تقویم رومیزیش

این تقویم رو هم لمینت کردم و به بقیه دادم

مدارس که پنج شبه تعطیل شدن ارشام دوروز بود تب داشت منم بهش فقط استامینوفن میدادم روز سوم گفت گردنم درد میکنه دست زدم دیدم ورم کرده..خلاصه خیلی ترسیدم زنگ زدم خواهرم پری که پزشکه گفت احتمالا اوریونه..خلاصه صبحش بردمش متخصص اطفال ..معاینش کرد گفت احتمالا توی مدرسه گرفته عفونت غدد لنفاوی بود..خلاصه دوتا امپول هم براش نوشت...گل پسری که خیلی هم اقا شده مثل مرد امپولشو زد و اومدیم خونه...براش برای عیدی مگ مغناطیس گرفته بودم ولی چون مریض بود همون روز بهش دادمش..خیلی خوشش اومد و حسابی سرگرمش کرد..

دو سه روز بعدش حسابی حالش خوب شد خداروشکر...

 عید هم شب رفتیم حافظیه..برنامه زنده تلویزیونی بود تا ساعت ۲شب اونجا موندیم و برای سال تحویل رفتیم خونه مادر شوهرم.....

این دخمله هم توی حافظیه بود ارشام باهاش دوست شد ببعیشو داد بهش

اینجا سر سال تحویله حسابی خوابش میاد...

این هم تخم مرغ سفره هفت سین خودم برای ارشام عشق بن تن

ارشام ۴۵ تومن عیدی گیرش اومد..از مگ مغناطیسش خیلی خوشش اومده بود ولی من ۹۴ تاییشو براش خریده بودم و خیلی از شکلهارو نمیتونست درست کنه برای همینم گفت میخواد با عیدیهاش بازم مگ بخره ...خلاصه بردیمش اسباب بازی فروشی و مگ ۳۲۸ تاییشو خرید..حسابی خوشحال بود..ولی تا حالا اسباب بازی نداشته که انقدر سرگرمش کنه..کل ۱۳ روز تعطیلیو مشغول بازی با مگش بود..گل پسری مشقای عیدشم با پیک نوروزیش سر موقع نوشت...

این اثر هنری خودمه که با مگ درست کردم

تعطیلات عید هم موندیم خونه..۲ بار فقط ارشامو بردیم پارک بازی کرد و یک شب هم بردیمش ستاره فارس چندتا بازی سوار شد

.....تعطیلات خوبی بود حسابی ریلکس شدیم....امیدوارم به شما هم حسابی خوش گذشته باشه..

مسافرت بندرعباس و ارشام عشق بن تن

0
0
سلام سلام

روز یک شنبه از طرف مدرسه برنامه نمایشگاه اسباب بازی بود گفتن خانواده ها هم میتونن بیان...منم ظهر با ارشام رفتم...همه رو با اتوبوس مدرسه میبردن ولی چون خیلی گرم بود منو مامان فرزان تاکسی گرفتیم رفتیم....خیلی به بچه ها خوش گذشت..اونجا ارشام گریم کرد..خانمه ازش پرسید چه شکلیت کنم ارشامم گفت بن تن!!خانمه هم گفت من بن تن بلد نیستم..ارشامم گربرو انتخاب کرد..متاسفانه دوربین همرام نبود که با دوستاش ازش عکس بگیرم ...خلاصه اونجا هم سی دی بن تن ۵ رو خرید..وقتی اومدیم خونه ازش عکس گرفتم..

 

اینم ساعت پروژکتوری بن تنشه که هفته قبل براش خریدم

ناظم مدرسشون منو کشید کنار بهم گفت من ارزوم بود ارشام پسر من بود گفتم چطور؟گفت اخه خیلی باهوشه اگه استعدادش شناخته بشه در اینده بتهوون میشه...ناظمشون فوق لیسانس روانشناسی داره و حدود سی سال هم سابقه داره...منم کلی ذوق مرگ شدم....اونجا هم معلمهاش و مدیرشون ازش چپ و راست عکس میگرفتن...راستی یه کار بدی هم توی مدرسه کرده بود...روز شنبه منو خواستن مدرسه گویا زنگ ورزش شیشه مدرسرو شکسته بود البته با دست؟!!منم رفتم مدرسه پول شیشرو دادم...مثل اینکه پای یکی از دخترای شیفت بعدی مدرسه هم با شیشه بریده بود البته میگفتن شکسته؟من که هرجور استدلال کردم نفهمیدم چطور وبا چی شکسته...فرداش برای دختره کادو خریدم فرستادم مدرسه.....

روز دوشنبه بلیط داشتیم برای بندر عباس..ماموریت کاری بابا ارش..ما هم رفتیم..توی هواپیما گوشش درد گرفت و گریه کرد..مهمون دارا هم اومدن براش یه لیوان اب جوش اوردن گرفتم روی گوشش..بهش شکلات دادن کلی مهمون داره بنده خدا هول کرده بود..از هواپیما که اومدیم پایین گوشش خوب شد..فکر کنم چون یکم از قبلش سرماخوردگی داشت اینجوری گوشش درد گرفت..

طبق معمول ببعیشو هم اورد..اینجا فرودگاهه موقع رفت

(این بلوز قرمزو هم عموسعید جونش براش خریده که خیلی بهش میاد)

اونجا هم ازطرف دانشگاه اومدن دنبالمون...یه سوییت ۴ اتاقه هم بهمون دادن..به نسبت هوا خوب بود فقط شرجی بود..فردا صبحش منو ارشام رفتیم مجتمع های تجاری بندر عباس..نیلی و سیتی سنتر و ستاره..اونجا ۴ تا مانتو خریدم...ارشامم براش موتور بن تن خریدم....برای اینکه باهام راه باید و اذیت نکنه مجبور بودم هردفعه براش اسباب بازی بخرم

سی دی بن تن ۶ رو هم دیدو براش خریدم....لباس بن تنو هم براش خریدم..خیلی بهش میاد

خلاصه عصر هم بابا ارش اومد باهم رفتیم کنار اسکله..شب هم رفتیم شام بوف توی سی تی سنتر..اونجا جای بازی برای بچه ها داشت ارشامم کلی بازی کرد

فردا صبحش منو ارشام رفتیم قشم..اینا توی اتوبوس دریاییه..نزدیک یک ساعت راه بود تا قشم..طبقه بالای اتوبوس دریایی نشستیم بعدشم رفتیم جلوی قایق و خیس هم شدیم...

اینم قشمه

تا ساعت ۲ اونجا گشتیم...برای ارشام کیسه بکس بن تنو خریدم..خیلی خوشش اومده بود

اینجا هم توی اتوبوس دریاییه موقع برگشت البته طبقه پایینش

عصر هم دوباره با بابایی رفتیم بازار بندر عباس...

روز پنجشنبه صبح منو ارشام رفتیم کناردریا..اژانس گرفتم ساعت ۱۰ بود بهش گفتم ۱۲ بیاد دنبالمون..رفتیم پارک ساحلی سورو..خیلی تمیز بود...ارشام هم حسابی کیف کرد

کلی بهش اسپری ضد افتاب زده بودم ولی بازم سیا سوخته شد..

عصر بابا ارش هتل توی قشم رزرو کرد و رفتیم قشم که شبم بمونیم..بازم سوار اتوبوس دریایی شدیم..ساعت ۷ رسیدیم قشم..رفتیم پردیس و مرجان..منم کلی خرید کردم..شب هم اومدیم هتلمون..

فردا صبحش رفتیم درگهان...پاساژ دلفین...خیلی مناسب بود..اونجا هم باز کلی خرید کردیم..مخصوصا کفشهای شیک و ارزونی داشت منو بابایی ۶ جفت خریدیم برای ارشامم ۶ جفت خریدم ..نهار هم رفتیم رستوران طبه اخر پاساژ دلفین..غذاش واقعا خوب بود..مخصوصا چلو گوشتش..اگه گذرتون افتاد حتما برید..اونجا هم عروسکهای هیولاهای بن تنو براش خریدم..

عصرش اومدیم بندرعباس..ساعت ۱۰ پرواز داشتیم به شیراز..اینجا هم اخرین لحظاته توی سوییتمون

درکل خیلی خوش گذشت....جای همتون خالی بود

دیروز که  یک شنبه بود ارشام ورزش داشت..منم نفرستادمش مدرسه..با معلمش که صحبت کردم گفت چون یک شنبه ها خودش نیست بچه ها خیلی شیطنت میکنن..منم ترجیح دادم با خوذم ببرمش دانشگاه تا بره مدرسه..بابا ارش اون موقع کلاس نداشت توی اتاقش بود..ارشامم اسباب بازیهاشو دفتر مشقشو اورد..من که رفتم سر کلاس ارشامم اومد گفت قول میدم ساکت بشینم..نشست جلوی کلاس با دقت به درس دادن من گوش داد..خودش خیلی خوشش اومده بود..اخرش گفت مامان چرا نمیاوردیشون پای تخته ازشون درس بپرسی..

اینجا سر کلاسمه داره نقاشی میکشه..

اینم اتاق باباییه...

.....

 

مسافرت بابا ارش به اهواز و جشن الفبا

0
0
سلام

سلام

هفته پیش مامان گلم برامون با پست سوغاتی و کادوی تولد ارشامو فرستاد..ارشامم که طبق معمول با بسته پستی خیلی کیف میکنه..کادوی تولدش سکه هست..

پنج شنبه شام خونه یکی از دوستامون دعوت بودیم که یه پسر۵ ساله داره..ارشیا که با ارشام خیلی جورن..از اولش با ارشام توی اتاقش بودن اخر شب هم ارشامو با گریه بردیم خونه

روز جمعه بابا ارش ماموریت اهواز داشت..خیلی دلش میخواست ما هم باهاش بریم اما هفته اخر مدرسه ها بود و منم ۲روزش کلاس داشتم دیگه ما نرفتیم.....ظهرش ناهار عمه باباییو نوش  رضا که یک سال از ارشام بزرگتره ناهار خونمون بودن ارشامم نیم ساعتی یه بار گریه میکرد...بیخودی ..طفلی رضا خیلی اروم بود همش هم کوتاه میومد..توی حیاط که توپ بازی میکردن ارشام که گل میخورد گریه میکرد...بعد رفتیم خونه بابابزرگ ارشامی..ساعت ۹ بچه هارو بردیم ستاره فارس که بازی کنن.

.ارشام بعد هر بازی کلی گریه میکرد..یا بازی زود تموم میشد یا برنده نمیشد یا گل میخورد یا بازی سخت بود خلاصه مرتب بهانه داشتو گریه میکرد...

البته باید از لحظه هایی که گریه میکرد عکس میگرفتم..اخرش هم من اینجوری بعدشم اینجوریشدم...ارشامم گفت که اصلا بهش خوش نگذشت...۲ تا بستنی هم براش خریدیم اومدیم خونه....

من خیلی ناراحت شده بودم که چرا بچم اینجوری حساس شده..فرداش که شنبه بود ارشام که از مدرسه اومد دیدم با چشم گریون اومد گفتم چی شده گفت خانم معلم منو نبرد جلو که شعر بخونم...دیدم حسابی اعصاب بچم خورده..گفتم مامانی اصلا امروز روز ارشامه..هرچی ارشام گفت من گوش میدم..نیشش تا بنا گوش باز شد گفت ۷ تا بستنی میخوام..گفتم چشم...گفت منو ببر پارک.اسباب بازی هم میخوام منم گفتم بدو حاضر شو تا بریم..بردمش بیرون اول هرچی خوراکی خواست براش خریدم بعدشم بردمش پارک نزدیک خونمون..

حسابی گذاشتم بازی کنه..

انقدر بازی کرد که دیگه خودش خستش شد..تا ساعت ۹ توی پارک بودیم..

همونجا هم موبایل بن تنو خرید...این دفعه دیگه گریه نکرد

...

فرداش من کلاس داشتم قرار بود بچه هارو از طرف مدرسه ببرن سیرک..ارشام گریه کرد گفت چون گفتن مامانا نیان من نمیرم..منم که کلاس داشتم به بابابزرگش زنگ زدم اومدن دنبالش...سر کلاس ۴..۵ بار زنگ زد گفت ترخدا زود بیا..بعد کلاس که رفتم خونه مادرشوهرم گفتن گریه کرده بود مامانمو میخوام..خیلی بهت وابسته شده..بعدشم باز گریه هاش شروع شد که پارک میخوام..منم خیلی خسته بودم..مادر شوهرم گفت باشه میریم..بازم رفتیم پارک خلدبرین..اونجا هم ۲ ساعتی بازی کرد..قایق پایی سوار شد خیس خیس هم شد..منم که همیشه مسلح میام بیرون لباسشو عوض کردم....خلاصه شبم اومدیم خونمون...

دوشنبه توی مدرسه جشن الفبا بود..ناگفته نماند که قبلش هم کلی گریه کرده بود چون حرف روی تاجش ذ بود ارشام آ میخواست!...ظهرش ارشامو بردم مدرسه..سر راه وسایل تولد براش خریده بودم با شوق و ذوق نشون دوستاش میداد..

اسمای دوستاشو خودش بهم گفته:

از راست به چپ:ارشام..بمونی..علی..عارف..حاتمی..که بچه های توی سرویسشن

ماه سالاری..ارشام..فرزان...ارین

اقای هوشمند.(همونی که کنار ارشامه)..که همیشه توی مدرسه هوای ارشامو حسابی داره.

اقای عسکری مدیر نازنین مدرسه که واقعا اقای فهمیده و فرهیخته ای هستن...منم براشون یک کتاب غزلیات سعدی کادو بردم..

اقای فرهمند...همون که به ارشام میگفت بتهوون میشه..

اقای محمدی..معلم ورزششون که ارشام خیلی باهاش جوره..

اقای صالحی...هر دفعه منو میبینه میگه وای از دست این ارشام که چقدر شیطونه

و خانم معلم نازنینش خانم انصاری مهر که دیروز خیلی از ارشام تعریف میکرد...گفت خیلی پسر خوبی شده

جریان گریه کردن ارشامو به خانم انصاری گفتم..تعجب کرد گفت توی مدرسه که مشکلی پیش نیومده..بوسش کرد گفت من خیلی دوسش دارم...تا ساعت ۲ توی مدرسشون بودم دیگه برای جشن نموندم.....کادو هم به بچه ها مدادتراش رومیزی دادن که ارشام عینشو داشت...اینم عکس فارغ التحصیلیش:


تولد ارشام گل پسری

0
0
سلااامهفته پیش تولد ارشام بود..خودش که خیلی شوق و ذوق داشت.یک ماه تمام منتظر بود ..این کارتهای دعوتشه..همرو با خط خودش نوشتو به مهمونا داد..

همه چیز توی تولدش بن تنی بود..

کیکش که خودم درستیدمش و ژله که هیولاهای بن تن بود:

 

دوستاش از ساعت ۷ اومدن خونمون..اینجوری که نشستن نگاشون نکنین حسابی اتیش سوزوندن..۳ تا برف شادیو روی سر هم خالی کردن..طاهره که وسط بود همش میرقصید..نرگسم که با جیغاش بادکنکارو میترکوندارشامم که حسابی کیف کرد..

 حدود ۴۰ نفر مهمون داشتم..خیلی خوش گذشت ..جای همتون خالی بود..چون همش فیلم گرفتیم عکس زیادی ندارم بذارم...از خونواده خودم هیچ کس نبود..اما همشون کادوهای ارشامو براش فرستاده بودن..خیلی دوستشون دارم

اینم کادوهایی که گیرش اومد..حدود ۵۸ تومنم پول گیرش اومد..جالب اینجا بود که اکثرا کادوهاش بن تنی بودن

مسافرت تهران

0
0
سلام سلامالان تابستونه و ارشام گل پسری داره حسابی کیف میکنه...کلاس شنا خصوصی ثبت نامش کردم و خیلی هم پیشرفت داشته.از جلسه سوم رفته توی عمیق.مربیش قهرمان شنای تیم ملی بوده و خیلی هم ارشامو دوستش داره..کلاسش از ۱۲ تا ۵/۱ هست ولی اونجا چون همشون ارشامو دوستش دارن تا ۳ میمونه..براش سرویس هم گرفتم .

 

ماه پیش چند تا عروسیو مهمونی دعوت بودیم و حسابی سر هممون شلوغ بود که گزارششو بعدا مینوسم.

هفته پیش ماموریت کاری بابا ارش تهران بود که طبق معمول منوارشامم باهاش رفتیم..البته خودمم تهران کار داشتم..توی قلم چی جزو طراحهای  سوال کنکورهاش قسمت زبان هستم دنبال کارهای چاپ کتابمم بودم.

روز جمعه صبح با پرواز ساعت ۷ رفتیم و مستقیم رفتیم هتلمون..هتل مرمر یا همون بابا طاهر.ارشام تا رسیدیم از پذیرش هتل پرسید استخرم دارین..عصرش رفتیم پارک جمشیدیه..انصافا که فضای قشنگی بود و هواش هم خیلی خنک بود..ولی خیلی خیلی تهران گرم بود..

راستی این عروسکش تدی هست..یک لحظه از خودش جداش نمیکنه خیلی دوستش داره.. 

صبح شنبه بابایی رفت دانشگاه منم رفتم قلم چی دنبال کارهام..طفلی ارشامم دنبالم میومدو هیچی هم نمیگفت...بعدش بردمش بازار انقلاب براش چندتا کتابو مداد پاستل خریدم..کتاب اموزش زبان هم براش گرفتم..خودم دارم باهاش زبان کارمیکنم..خیلی علاقه نشون میده..چون مرتب کلماتو جملاتو باهاش تکرار میکنم و در قالب بازی یادش میدم دیگه کامل میره توی ذهنش..

 

 

خلاصه عصرش رفتیم باابابا ارش هفت تیرو ولیعصر وپارکی که نزدیک میدون فردوسی بود..

اینجا خواسته مثل مجسمه های توی اب ژست بگیره..

با اجازتون گردنبند طلامو هم گم کردم..از گردنم باز شد.فدای یه تارموی گل پسرم..ولی از وقتی گمش کردم همینجوری داره بهمون خبرای خوش میرسه این هفته هفته خیلی خوبی بودنوش جون کسی که پیداش میکنه

اینم شب توی هتله

صبح یکشنبه منو ارشام رفتیم کاخ گلستان..عجب جای باصفایی بود..حدود ۲ ساعتی اونجا بودیم و یه اقایی هم مسوول اونجا بود که کلی راهنماییم کردو برام همه جارو توضیح داد خیلی خوشم اومد..وقتی توی کاخ میخواستیم بریم باید کفش پلاستیکی میپوشیدیم ارشام دمپاییشو دراورد گفت باید اروم بریم گفتم اره..ارشامم روی نوک انگشتای پاش شروع کرد اروم رفتن هرکسی اونجا بود ازخنده روده بر شده بود..نگهبانه اومد گفت از بس پسرتون شیرینه میذارم اینجا ازش عکس بگیرین..اخه عکسبرداری ممنوع بود..منم کلی عکس گرفتم..

جیگر این بچه فوضول برم من

بعدشم بردمش پارکی که خیابون کناریش بود..تا ساعت ۳ بازی کرد..

ظهر که میشد توی هتل ارشام کلی ووروجک میشد

انقدر روی تخت پرید که پاش رفت روی پرده و پردرو با چوب پردش کند

فرداصبح هم رفتیم کاخ نیاوران..با مترو رفتیم ارشام خیلی دلش میخواست سوار شه

 

انصافا جای باصفایی بود..ولی دلم یه جورایی سوخت تهران با این جمعیتش موزه هاشو جاهای دیدنیش پرنده پر نمیزد..کاخ گلستان و نیاوران که رفتم شاید ۱۰ ..۱۲ نفر کلن اونجا بودن همه مسوولاشم چرت میزدن..به جاش توی پاساژهاو مراکز خریدش پر ادم بود..

..دیگه ارشام حوصلش از موزه سر رفته بود داشت قر میزد....

شب هم که برگشتمون به شیراز بود..

 

برای ارشامم:

مامانی فدات بشه عزیزم که انقدر پسر خوبی هستی و مامانتو دوست داری گلم..همه زندگیم فدای یک تارموت قشنگم..

خاطرات مدرسه ارشام با قلم خود ارشام

0
0
شروع:((امروز صبح که از خواب پاشدم بدو رفتم توی حال و سر جای بابا ارش خوابیدم.بعد مامان گفت :((بیدار شو بیدار شو ))بعد شلاقی رفتم توی تخت مامان بابام دوباره خوابیدم بعد مامان گفت:((بیدار شو بیدار شو))بعد شلاقی رفتم روی زمین و با لگوهام بازی کردم.بعد هم شلاقی لباس پوشیدم و شلاقی رفتم مدرسه.

شروع مدرسه:((اول ریاضی کار کردیم به جای قران.اعداد سه رقمی کار کردیم.همون نی ها را به خانم معلم وحیدی دادم.خوب بود مشقامو ننوشته بودم به خاطر اینکه مشقو دوست ندارم.زنگ اخر جعفری مبصر بود .یک کار خنده دار را میخوام بگویم:((جعفری انقدر جعفری داشت که نمیتونست راه برود بعدشم شیرازی گفت:((متین خیلی بده))بعد که نوشت حیاتی بدو رفت و اسم خود جعفری را نوشت.و چون جعفری انقدر چاق بود که به محض اینکه برود و اسم خودش را پاک کند من رفتم و اسم خود جعفری را نوشتم.بعد هم که رفت اسم خودش را پاک کند دوباره اسمشو نوشتم..بعد هم که رفت ان یکی را پاک کند من رفتم و اسم متین را پاک کردم.تا جعفری رفت اسم متین را بنویسد زنگ خورد.پایان))

نقاشی من با کامپیوتر

Article 9

0
0
Justin Bieber IranYan.Com 1 300x235 عکس های جاستین بیبر خواننده خوش چهره کاناداییجاستین بیبر عشق من

Article 8

Article 7

Article 6


Article 5

0
0
بازی مورد علاقه من جی تی ای

Article 4

Article 3

Article 2

0
0
ادل خواننده خارجی

Article 1

0
0
Sony Xperia Zگوشی من در یک سال بعد

Viewing all 31 articles
Browse latest View live




Latest Images